close
آخرین مطالب
  • تبلیغ شما در اینجا
  • طراحی سایت شخصی
  • طراحی سایت فروشگاهی
  • طراحی سیستم وبلاگدهی
  • سیستم سایت ساز اسلام بلاگ
  • مگا برد - پلتفرم خرید اینترنتی قطعات موبایل مگابرد
  • تحلیل و نمودار سازی فرم های پلاگین گرویتی وردپرس
  • اولین تولید کننده پلاگین های مارکتینگ و سئو کاملا ایرانی
  • اولین پلاگین دیجیتال مارکتینگ وردپرسی
  • loading...
    سرویس سایت سایت ویستابلاگ بزرگترین سرویس ارائه خدمات سایت نویسی حرفه ای در ایران

    عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    عسل، سیب زمینی، شلغم، باقالی، خیار؛ این پیامک همسر گرامی به منه که اول به عسلش نگاه کردم فکر کردم یه اس ام اس عاشقانه است ولی چهارتای بعدیش کاملا به فحش می خورد. فقط مونده بود یه شیر سماور و اگزوز خاور هم به لیست خرید اضافه کنه

    انواع فعل های انگلیسی
    بازدید : 18 تاریخ : يکشنبه 5 آذر 1402 زمان : 5:42 نویسنده : عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد .

    در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.

    وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.

    در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!
    هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.

    وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
    مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...

    زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
    وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده .

    تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود

    خرید اینترنتی پارچ، بطری، لیوان و ماگ سرامیکی
    بازدید : 21 تاریخ : جمعه 3 آذر 1402 زمان : 4:37 نویسنده : عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    چهارده ساله که بودم ؛ عاشق پستچی محل شدم.خیلی تصادفی رفتم در را باز کنم و نامه را بگیرم ، او پشتش به من بود.وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی، آب شد و زمین ریخت! انگار انسان نبود، فرشته بود ! قاصد و پیک الهی بود ، از بس زیبا و معصوم بود!شاید هجده نوزده سالش بود. نامه را داد.با دست لرزان امضا کردم و آنقدر حالم بد بود که به زور خودکارش را از دستم بیرون کشید و رفت.از آن روز، کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی!تمام خرجی هفتگی ام ، برای نامه های سفارشی می رفت.
    تمام روز گرسنگی می کشیدم، اما هر روز؛ یک نامه سفارشی برای خودم می فرستادم ،که او بیاید و زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و من یک لحظه نگاهش کنم و برود. تابستان داغی بود.نزدیک یازده صبح که می شد، می دانستم الان زنگ میزند! پله ها را پرواز میکردم و برای اینکه مادرم شک نکند ،میگفتم برای یک مجله مینویسم و آنها هم پاسخم را میدهند.حس میکردم پسرک کم کم متوجه شده است.آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت .
    هیج وقت جز سلام و خداحافظ حرفی نمیزد.فقط یک بار گفت :چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! و من تا صبح آن جمله را تکرار میکردم و لبخند میزدم و به نظرم عاشقانه ترین جمله ی دنیا بود.چقدر نامه دارید ! خوش به حالتان ! عاشقانه تر از این جمله هم بود؟ تا اینکه یکروز وقتی داشتم امضا میکردم، مرد همسایه فضول محل از آنجا رد شد.مارا که دید زیر لب گفت : دختره ی بی حیا.ببین با چه ریختی اومده دم در ! شلوارشو ! متوجه شدم که شلوارم کمی کوتاه است.جوراب نپوشیده بودم و قوزک پایم بیرون بود.آنقدر یک لحظه غرق شلوار کهنه ام شدم که نفهمیدم پیک آسمانی من ، طرف را روی زمین خوابانده و باهم گلاویز شده اند!مگر پیک آسمانی هم کتک میزند؟مردم آنها را از هم جدا کردند.از لبش خون می آمد و می لرزید.موهای طلاییش هم کمی خونی بود.
    یادش رفت خودکار را پس بگیرد.نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. کمی جلوتر موتور پلیس ایستاده بود.همسایه ی شاکی، گونه اش را گرفته بود و فریاد می زد.از ترس در را بستم.احساس یک خیانتکار ترسو را داشتم !روز بعد پستچی پیری آمد، به او گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند! بیچاره خرج مادر مریضش را میداد.به خاطر یک دعوا ! دیگر چیزی نشنیدم. اوبه خاطر من دعوا کرد!کاش عاشقش نشده بودم !از آن به بعد هر وقت صبح ها صدای زنگ در میشنوم ، به دخترم میگویم :من باز میکنم ! سالهاست که با آمدن اینترنت، پستچی ها گم شده اند.دخترم یکروز گفت :یک جمله عاشقانه بگو.لازم دارم گفتم :چقدر نامه دارید.خوش به حالتان! دخترم فکر کرد دیوانه ام

    خرید اینترنتی پارچ، بطری، لیوان و ماگ سرامیکی
    بازدید : 566 تاریخ : سه شنبه 30 آبان 1402 زمان : 1:27 نویسنده : عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    از یه نفر که داشت با پا غذا درست می‌کرد پرسیدن چرا داری با پا غذا درست می‌کنی؟!

    می‌دونید چی جواب داد؟ گفت آخه دست پخت من خوب نیست! دارم با پا امتحان می‌کنم ببینم چه جور در میاد!

    فواید و مزایای تزریق چربی به بیکینی
    بازدید : 18 تاریخ : شنبه 27 آبان 1402 زمان : 2:48 نویسنده : عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت

    ایرانسل در آینده‌ای نزدیک:

    مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟

    بچه کوچولو چه طوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره

    مشترک گرامی یه طرح دارم پاییزه یکی سیم کارت بخر، دوتا ببر

    یکی میاره در خونتون یکی می‌دم به عموتون یکی هم واسه عمتون!

    مشترک گرامی کاری باری نداری فعلا؟ قربونت ایرانسل!

    فواید و مزایای تزریق چربی به بیکینی
    بازدید : 24 تاریخ : جمعه 26 آبان 1402 زمان : 4:28 نویسنده : عسل فان چت|⚖️⚽️❣️|عسل چت|فان چت|محبوب فان چت
    ارسال نظر برای این مطلب

    صفحات سایت
    تعداد صفحات : -1
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 159
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 170
  • بازدید ماه : 201
  • بازدید سال : 1838
  • بازدید کلی : 2664
  • آخرین نظرات
    کدهای اختصاصی
    x
    با سلام آدرس چت روم عوض شده است براي ورود روي عکس زير لطفا کليک کنيد

    عسل چت|❣️|فان چت|محبوب چت|محبوب فان چت

    با تشکر مديريت عسل چت